بیوگرافی جرونیمو رهبر آپاچیهای چیریکاهوا در مبارزات منسوب به “Bedonkohe Apache”، که دفاع مردم از میهن خود در برابر قدرت نظامی ایالات متحده را رهبری کرد؛ از سایت گرداب جذب بخوانید.
جرونیمو کیست؟
جرونیمو، یک رهبر آپاچی بود که به مقاومت آپاچیها در برابر استعمار سفید بخشهای جنوب غربی سرزمین خود ادامه داد و در حملات به سونورا و چیواوا در مکزیک، شرکت کرد. بعد از سالها جنگ، جرونیمو سرانجام در سال 1886 تسلیم نیروهای آمریکایی شد. وی در حالی به شهرت رسید که دو دهه آخر زندگی خود را به عنوان اسیر جنگی سپری کرد. با ما در بخش بیوگرافی افراد موفق همراه باشید تا بیشتر با زندگی جرونیمو آشنا شوید.
خواندن این بیوگرافی هم می تواند برای شما جذاب باشد: بیوگرافی مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش حقوق مدنی
دوران کودکی و جوانی جرونیمو
جرونیمو، رهبر آپاچی و افسانهای از مرزهای دست نخورده آمریکایی است که در ژوئن 1829 در نو-دوهون کنیون، مکزیک متولد شد. او یک شکارچی با استعداد طبیعی بود که به کوچکترین گروه قبیله چیریکاهوا، یعنی قبیله بدونکوهه، تعلق داشت. آپاچیها که جمعیتی بیش از 8000 نفر داشتند، توسط دشمنان محاصره شده بودند. این دشمنان نه فقط شامل مکزیکیها، بلکه قبایل دیگری، از جمله ناوهو و کومنچ نیز میشدند.
حمله به همسایگان، بخشی از زندگی آپاچیها بود. در پاسخ، دولت مکزیک پاداشی معادل 25 دلار برای سر آپاچی پیشنهاد داد اما این امر جرونیمو و افرادش دست از کارهای خود برنداشتند. جرونیمو در 17 سالگی چهار عملیات موفقیت آمیز را انجام داده بود. تقریباً در همین زمان جرونیمو عاشق زنی به نام آلوپ شد. این دو ازدواج کرده و صاحب سه فرزند شدند. با این وجود، هنگامی که او برای سفر تجاری از قبیله خود خارج شد، سربازان مکزیکی به اردوگاه او حمله کرده و فاجعهای برای خانواده او رقم زدند.
خبر خیلی زود به گوش مردان آپاچی رسید. آن شب، جرونیمو که هنوز از حادثه خبر نداشت با آرامش به خانه بازگشت و در آن جا، مادر، همسر و سه فرزندش را مرده یافت. قتل عام خانواده، جرونیمو را ویران کرد و طبق رسم آپاچیها، او وسایل خانواده خود را به آتش کشید و سپس، در ابراز غم و اندوه و برای برای رهایی از آن، به صحرا رفت. جرونیمو 200 نفر را جمع كرد و سربازان مكزیكی را كه خانواده وی را كشته بودند، پیدا کرده و به قتل رساند. 10 سال به این رویه ادامه داشت، تا جرونیمو انتقام خود را از دولت مکزیک گرفت.
جرونیمو، رهبر جنگجو
با شروع دهه 1850، چهره دشمن او تغییر کرد. پس از پایان جنگ مکزیک و آمریکا در سال 1848، ایالات متحده سرزمینهای وسیعی را از مکزیک، از جمله مناطق متعلق به آپاچی، تصرف کرد. با کشف طلا در بخشهای جنوب غربی، مهاجران و معدنچیان به سرزمینهای محل زندگی جرونیمو سرازیر شدند. طبیعتاً تنشها افزایش یافت و آپاچیها حملات خود را افزایش دادند که شامل کمین بی رحمانه در سر راه واگنهای قطار بود. اما رهبر چیریكاهوا، پدر زن جرونیمو، كوچیز، در اقدامی که داماد وی را بسیار ناامید کرد، جنگ ده ساله خود را با آمریکاییها متوقف کرده و موافقت خود را با استقرار مردمش در یک قطعه با ارزش از سرزمینهای آپاچی اعلام کرد.
چند سال بعد، كوچیز درگذشت و دولت فدرال زیر توافق خود زده و چیریكاهوا را به شمال منتقل كرد تا مهاجران بتوانند به سرزمینهای قبلی خود منتقل شوند. این عمل باعث تحریک بیشتر جرونیمو شد و دور جدیدی از جنگ را به راه انداخت. مقامات در سال 1877 جرونیمو را گرفته و او را به محل استقرار سان کارلوس آپاچی فرستادند. برای چهار سال طولانی، او با زندگی در آن جا مبارزه کرد، تا سرانجام در سپتامبر 1881 فرار کرد. پیروان جرونیمو، وی را به عنوان آخرین مدافع بزرگ سبک زندگی بومیان آمریکا میدیدند. اما دیگران، از جمله بعضی آپاچیها، او را به عنوان یك فرد سرسخت میدیدند، كه با خشونت زندگی عادی مردم را به خطر میاندازد.
چند سال آینده، جرونیمو و افرادش ابتدا به زندانی در فلوریدا، سپس یک اردوگاه در آلاباما و سپس فورت سیل در اوکلاهما منتقل شدند. در مجموع، این گروه 27 سال را به عنوان اسیر جنگی گذراندند.
سالهای آخر و مرگ جرونیمو
در حالی که او و بقیه چیریکاهوا تحت مراقبت بودند، جرونیمو تا حدی به شهرت رسید. در حالی که کمتر از یک دهه از تسلیم شدن وی میگذشت، جمعیت آرزو داشتند نگاهی کوتاه به جنگجوی مشهور هندی بیندازند. در سال 1905، او زندگینامه خود را منتشر كرد و در همان سال با رئیس جمهور تئودور روزولت ملاقات داشت و رهبر آمریكا را تحت فشار قرار داد تا اجازه دهد مردمش به آریزونا برگردند اما موفق نشد.
مرگ وی چهار سال بعد رخ داد. در حالی که در فوریه 1909 به خانه میرفت، او از اسبش پائین افتاد. او یک شب در آن سرما زنده ماند اما وقتی روز بعد یکی از دوستانش او را پیدا کرد، سلامتی جرونیمو به سرعت رو به زوال بود. وی شش روز بعد در حالی که برادرزادهاش در کنارش بود از دنیا رفت.
مانند تمام افراد دیگری که زندگینامه آنها را در مجموعه کتابهای بیوگرافی افراد موفق میخوانیم، جرونیمو نیز هرگز ناامید نشد. جرونیمو که هنوز یک اسیر جنگی بود در بستر مرگ خود گفت: “من هرگز نباید تسلیم میشدم.” “من باید میجنگیدم تا اینکه آخرین مرد زنده بودم”.
1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
این سایت گرداب جذب یکی از بهترین سایتهای بیوگرافی است. 😉🙂