قصه شب کودک

داستان سفید برفی و هفت کوتوله (تصویری)

داستان سفید برفی و هفت کوتوله نوشته ی برادران گریم و ویلهلم کارل است. این داستان یکی از انواع داستان های جالبی است که همه کودکان از شنیدن آن لذت می برند.

داستان سفید برفی و هفت کوتوله در 24 صفحه نوشته شده است. داستان کلاسیک و افسانه ای سفید برفی و هفت کوتوله، داستانی از پیروزی خوبی بر بدی و شیطان است. والدین بسیاری از مفاهیم و عقاید را از طریق مطالعه داستان های کودکانه به فرزندانشان القا می کنند. پس بدون شک باید در انتخاب نوع داستان و آموزنده بودن آن توجه بسیاری داشته باشند. قصد داریم یکی از جالب ترین و جذاب ترین داستان های کودک را به شما معرفی کنیم و همچنین متن کامل آن را برای شما بیاوریم تا بتوانید آن را برای کودکان تان بخوانید.

متن داستان سفید برفی و هفت کوتوله

روزی، روزگاری شاهزاده خانم زیبایی به اسم سفید برفی بود که در قصر زیبایی زندگی می کرد. پدر سفید برفی سال ها قبل مرده بود. قصر آن ها در جنگلی دور دست قرار داشت. سفید برفی خیلی زیبا بود و پوستی به سفیدی برف داشت. ملکه به زیبایی او حسادت می کرد. ملکه یک آیینه جادویی داشت که هر روز از آن می پرسید : “چه کسی از همه زیباتر است”، و آینه می گفت:” تو از همه زیباتری.” اما ملکه باز هم به سفید برفی حسادت می کرد، به همین خاطر او را مجبور کرده بود که مانند یک کلفت در قصر کار کند.

داستان سفید برفی و هفت کوتوله

یک روز ملکه مثل همیشه از آینه پرسید که زیباترین زن دنیا کیست؟ آینه جواب داد : تو زیبایی ولی سفید برفی از تو زیباتر است. ملکه عصبانی شد و تصمیم گرفت تا سفید برفی را از بین ببرد. در همان لحظه سفید برفی در حال آواز خواندن بود که شاهزاده ای جوان صدای او را شنید.
در همان لحظه که سفید برفی و شاهزاده یکدیگر را دیدند هنگامیکه ملکه آن دو را با هم دید نفرت بیشتری نسبت به سفید برفی پیدا کرد.

دستور کشتن سفید برفی توسط ملکه

فردای آن روز ملکه دستور داد تا شکارچی سفید برفی را به جنگل ببرد و او را بکشد. تا دیگر او را نببیند. ملکه به شکارچی گفت: تا قلب سفید برفی را در یک جعبه بگذارد و برای او ببرد تا به او اثبات شود که او مرده است .

شکارچی سفید برفی را به جنگل برد. اما دلش راضی نشد او را بکشد. پس آزادش کرد و به او گفت: ” ای دختر زیبا فرار کن و به هر جا که می خواهی برو.”

بعد هم آهویی را شکار کرد، قلب آهو را از سینه اش درآورد. آن را برداشت و به قصر برگشت.

خود را به ملکه رساند و گفت: ” دستور و امر شما را اجرا کردم. سفید برفی را کشتم و قلبش را درآوردم.”

این را گفت و قلب آهو را به ملکه نشان داد. ملکه حرف شکارچی را باور کرد، خوشحال و راضی شد. اما سفید برفی چه کرد؟

گردآمدن حیوانات جنگل دور سفید برفی

خیلی زود ، پرنده ها و حیوانات جنگل دور سفید برفی جمع شدند و او را به کلبه ای کوچک در اعماق جنگل بردند.

همه جای کلبه نامرتب بود و او با کمک دوستان جنگلی اش همه وسیله های کلبه را مرتب کرد. سفید برفی از خستگی روی یکی از تختخواب های کوچولو افتاد و زود خوابش برد .

هنگام غروب وقتی هفت کوتوله که در معدن الماس کار می کردند، به خانه شان برگشتند از تمیزی خانه و بوی غذا خیلی تعجب کردند. هفت کوتوله به نام های رئیس، سرخوش، خواب آلود، عطسه ای، غرغرو، ساده لوح و سرمایی بود. هفت کوتوله ها همه جا را گشتند تا بالاخره سفید برفی را که در طبقه بالا به خواب رفته بود، پیدا کردند.

وقتی سفید برفی بیدار شد همه ماجرای زندگی خود را برای آنها تعریف کرد. سپس کوتوله ها خودشان را معرفی کردند. سفید برفی به آنها قول داد که اگر اجازه دهند تا او در آنجا بماند تمام کارهای آنها را انجام دهد.

گردآمدن حیوانات جنگل دور سفید برفی

سفید برفی و آینه جادویی

در این فاصله که نامادری به خاطر مرگ سفید برفی جشن گرفته بود، یک بار دیگر از آینه پرسید: ” آینه جادویی باید به من بگویی چه کسی در این جهان از دیگران زیباتر است؟” آینه جواب داد:” سفید برفی که با هفت کوتوله در کلبه انتهای جنگل زندگی می کند.” ملکه با عصبانیت فریاد زد: پس شکارچی به من دروغ گفته و سفید برفی زنده است و در خانه کوتوله های جنگلی زندگی می کند.

دستور داد که شکارچی قصر را بگیرند و در سیاه چال بیندازند. سپس خود را به شکل یک پیرزن دوره گرد در آورد و یک سیب قرمز را سمی کرد تا سفیدبرفی را بکشد. اگر سفید برفی یک گاز از آن سیب می خورد به خوابی فرو می رفت که فقط نگاه عشق می توانست او را بیدار کند. فردای آن روز هنگامیکه کوتولو ها نبودند ، پیرزن دوره گرد به سراغ سفید برفی رفت و به او گفت: اگر یک گاز از این سیب بخوری تمامی آرزوهایت برآورده می شود. سفید برفی آرزو کرد که ای کاش دوباره آن شاهزاده را ببیند. سفید برفی سیب را گاز زد و همان جا روی زمین افتاد و بیهوش شد.

سفید برفی و آینه جادویی

ملکه بدجنس فریاد زد : حالا من زیباترین زن روی زمین هستم. دوستان جنگلی سفید برفی، ملکه را شناختند و برای کمک به سفید برفی به دنبال کوتوله ها رفتند.

کوتوله ها ملکه را که به شکل یک پیرزن دوره گرد درآمده بود محاصره کردند. ملکه سنگ بزرگی به سمت کوتوله ها پرتاب کرد اما سنگ به سمت خود او برگشت و ملکه برای همیشه از بین رفت.

به خواب رفتن سفید برفی

وقتی کوتوله ها به کلبه برگشتند، سفید برفی را دیدند که روی زمین افتاده است. هر کاری کردند سفید برفی بیدار نشد. کوتولو ها سفید برفی را به داخل جنگل بردند و برای او تختخوابی از طلا و شیشه درست کردند و شب و روز از او مراقبت کردند. روزها و شبها به آرامی می گذشت و سفید برفی هنوز در خواب بود.روزی مرد زیبایی، سوار بر اسب از آنجا عبور می کرد که متوجه کوتوله ها شد.                                                                                                  

آن مرد همان شاهزاده ای بود که عاشق سفید برفی شده بود او از اسبش پایین آمد و کنار سفید برفی زانو زد و به آرامی به او نگاه کرد چشمان سفید برفی باز شد کوتوله ها با شادی فریاد زدند: او بیدار شد ، او بیدار شد.

سپس شاهزاده به سفید برفی پیشنهاد ازدواج داد و سفید برفی نیز قبول کرد و سالیان سال آن دو زندگی خوبی را در کنار یکدیگر سپری کردند. 

به خواب رفتن سفید برفی

نتیجه گیری از داستان سفید برفی

داستان سفید برفی و هفت کوتوله داستان جذاب و دوست داشتنی است که والدین و مربیان مهد کودک می توانند این داستان زیبا و شیرین را برای کودکان در منزل و یا مهد کودک بخوانند و تعریف کنند.

 این داستان موضوعاتی چون دوستی، مهربانی ، گروه محوری ، دوری از قضاوت ، پیروزی خوبی بر بدی ، تکریم شادی ، خوب بودن بدون قید و شرط و هزاران مفاهیم و موضوعات عالی را به کودکان آموزش می دهد. داستان سفید برفی و هفت کوتوله توجه ویژه ای به خانواده و دوستی دارد.

به گونه ای که در متن این داستان مهربانی و خانواده شرط رسیدن به خوشبختی عنوان شده است. ما به این دنیا نیامده ایم که تنها زندگی کنیم؛ بلکه یکی از معیارهای خوشبختی ، بودن در کنار افرادی است که دوستشان داریم و آن ها نیز ما را دوست دارند. آیا شما هم از این داستان نتایجی را گرفتید که با نتایج ما یکسان باشد؟ یا شما توانستید درس های مهم تری از این داستان بگیرید؟ نظر و تجربه خود را با کتاب صوتی به اشتراک بگذارید. 

در این جهان هر کسی به گونه ای مسیر موفقیت خود را می یابد. عده ای خودساخته هستند و از دل شرایط سخت، راه خود را می سازند. عده ای اما قدم بر نمیدارند و منتظر می مانند که راه خود را به آنها نشان دهد. شما جزو کدام دسته از افراد هستید؟ اینکه چطور به این صفحه از سایت گرداب جذب هدایت شده اید، انتخاب شما بوده است و هر زمان بخواهید می توانید این صفحه را ببندید و اصلا به سوالی که از شما پرسیدیم نیاندیشید. اما ما چند پیشنهاد برای شما داریم:

1- اولین کتاب بیوگرافی افراد موفق جهان را بخوانید. شاید مسیر زندگی شما با خواندن آن تغییر کرد.

2- کتاب صوتی بیوگرافی ثروتمندترین مردان جهان یا کتاب صوتی بیوگرافی ثروتمندترین زنان جهان را گوش دهید. شاید یکی از این کتاب ها مسیر زندگی شما را برای همیشه عوض کرد.

باز هم می پرسیم. شما جزو کدام دسته از انسان ها هستید؟ آیا پذیرفته اید خود خالق زندگیتان هستید و برای آن قدمی برمی دارید.

ترویج فرهنک کتاب خوانی

بر اساس آمار رسمی سرانه کتاب خوانی در کشور ما بسیار پایین است و این در حالی است که کتاب بیشترین تاثیر مثبت را در رشد و تقویت استعدادهای ذاتی کودکان دارد. کتاب همچون دوست ، مربی و معلمی دلسوز و مهربان درس چگونه زیستن را به ما و کودکان مان می آموزد. با مطالعه کتاب و گوش دادن به قصه های صوتی کودکانه  فرزندانمان قدمی در راه ترویج فرهنگ کتاب خوانی برداریم و خود و فرزندان دلبندمان را با مطالعه آشنا کنیم. 

دسته بندی : قصه شب کودک

مقالات مشابه

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • بسیار داستانی جذاب است.من عاشق داستان سفیدبرفی هستم. من یا اینکه یک بچه‌ی ۷ ساله هستم کل این داستان را خواندم.واقعا ممنون هستم خداحافظ بر شما

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

مقالات مشابه